اثر بیخوابی
کسی سرزده می آید،
در دلت جایی برایش خالی می کنی ....
و همه می رنجند که جایشان تنگ شده...
بعضی حتی رهایت می کنند و می روند...
کسی سرزده می آید،
صفای مجلست می شود و قبله نگاهت...
چشمهایش آیینه آینده و حرفهایش مرهم زخمهای کهنه...
کسی سرزده می آید،
از قصه آمدن می گوید و از افسانه ماندن...
کسی سرزده می آید،
و تو خورشید را پشت ابرهای تیره پنهان می کنی
و چشمهای آسمان را می بندی
تا در این خلوت عاشقانه
دور از دیدگان همه
"ما" شدن را تجربه کنی...
****
کسی سرزده می آید و سرزده تر می رود.....
جای او در دلت خالی می ماند...
یاد آنهایی که رنجیدند و رفتند نیز تنها حسرتی می شود برای همیشه....
مجلست از رونق می افتد،
و چشمهایت به دنبال قبله سرگردان می شوند...
آیینه آینده تنها گذشته ای فراموش نشدنی را نشان می دهد...
و درد زخمهایت در درد بی مرهمی گم می شود...
قصه آمدن و افسانه ماندن می روند
و تنها غصه رفتن می ماند...
کسی سرزده می آید و سرزده تر می رود...
****
ای ابرهای تیره ببارید...
بگذارید آسمان بداند که " من " تنها مانده ام...
می خواهم ساعتی گریه کنم...
ای ابرهای تیره ببارید تا کسی اشکهایم را نبیند...
کسی سرزده می آید،
کسی سر زده می رود
....
..
.